سه‌شنبه، تیر ۳۰

توسعه سیاسی یا اقتصادی ؟

در دوران هشت ساله پس از انتخابات دوم خرداد که اصلاحات نامیده می شود! بحثی بین روشنفکران در جریان بود که توسعه، سیاسی اش خوب است یا اقتصادی اش ؟ به عبارت دیگر اول کدام باشد بهتر است. عده ای بر این بودند و عده ای بر دیگری. من در آن دوران جز دسته ای بودم که می پنداشتم توسعه اقتصاد بر سیاسی مقدم است و تا این اواخر (یک ماهه گذشته) هم بر این رای بودم.

منتهی یک ماه است که نمی فهمم چه اتفاقاتی در حال وقوع است. کودتا شد ، کشتند ، گرفتند ، این کشور دیگر جمهوری نیست ، دیگر نمی شود حرف زد ، دیگر حتی نمی شود ساکت بود باید حتما تعریف کرد ، دیگر ... تمام این اتفاقات به سرعت برق افتاد.

بعضی وقت ها فکر می کنم که تمامش خواب است، یک کابوس سیاه، یک خواب آشفته که وقتی از آن می پری خدا را شکر می کنی که خواب بوده.

نه، تمام نمی شود. ظاهرا واقعیت است، با دیگران هم که صحبت می کنم می بینم آن ها هم این اتفاقات دارد برایشان می افتد، تمام مردم ایران به استثنا عده ای قلیل یک ماه است در بهت و حیرت اند. انگار هنوز نفهمیده ایم چه شد، چرا اینجوری شد، "م" دیگر کیست؟ این ها کی هستند ، از کجا آمده اند....آخر چرا ؟!!!!!

این حوادث تلخ سبب شد که حتی هاشمی رفسنجانی هم احساس کند کفه این طرف سنگین تر است و پشت پا بزند به منافعی که می توانست با باقی ماندن در اردوگاه قدرت کسب کند ولی از آنجا که فردی است عاقل و سیّاس خوب تشخیص داد منافعش در کجا بهتر تامین می شود و حساب خود را از کودتاچیان جدا کرد. این یعنی بنیان این حاکمان سست است چنان سست که هاشمی هم عطای قدرت را به لقایش بخشید.

... کاری ندارم، سیر این حوادث سبب شد که بپذیرم در کشوری که ساختار متصلّب سیاسی دارد توسعه مفهومی ندارد. یک مطالعه تاریخی انجام دادم، نتیجه آن بود که به جز چین هیچ کشور دیگری به توسعه یافتگی اقتصادی با سیستم دیکتاتوری نرسیده است. هر چند اگر بتوان بر رشد سریع اقتصادی چین نام توسعه یافتگی گذاشت. چون شخصا زندگی در تاجیکستان را به چین ترجیح می دهم حتی اگر نرخ رشدش سه رقمی شود.

اروپا وقتی قدم در راه انقلاب صنعتی گذاشت که دین را به جایی که باید می فرستاد، فرستاد. سایر تجربه های تاریخی هم گویای همین واقعیت هستند. ژاپن، اروپای شرقی، آمریکا و... . به جز کوتوله هایی کم خرد که امروز در برخی کشورهای دیکتاتوری حکم می رانند تمام زمامداران دنیا به این امر بدیهی رسیده اند که بدون در نظر گرفتن سرمایه های اجتماعی کشورشان، ارتقا آن، احترام به کرامت انسان، نظر شهروندان و نظارت ایشان بر قدرت توسعه امکان پذیر نیست. با دیکتاتوری نمی توان به توسعه اقتصادی رسید.

در یک کشور مادامی که مردم ارزششان در حد خس و خاشاک باشد صحبت از توسعه اقتصادی و رفاه بیشتر در حکم بیان گل واژه هایی بی معنی است.

۲ نظر:

متین گفت...

خیلی خوب بود

آرمین گفت...

غیر عادی ترین و بهت آور ترین فاکتور جوامع بشری را این می دانم که "محیط، عامل سد پیشرفت تو باشد".

آرمین