تکرار تاریخ و درس نگرفتن از آن داستانی است که همه ما انسان ها به ویژه حاکمان و سلاطین با آن خو گرفته ایم و همین امر سبب شده تاریخ در دور تکرار باشد.
حکایتی جالب از ژنرال یوسیپ بروز تیتو رئیس جمهور یوگسلاوی سابق نقل می کنند. روزی بر اثر یک اتفاق وی متوجه می شود رییس دفترش که بیش از هر کس دیگر معتمد وی بوده، جاسوس است. دستور بازداشت وی را صادر و شخصا از وی بازجویی می کند. متن سئوال و جواب هایی که در این بازجویی بین تیتو و جاسوس رد و بدل شده بسیار جالب است.
جایی تیتو از رییس دفتر سابقش می پرسد که: " ما فقط یافته ایم که تو جاسوسی و با سرویس های خارجی در حد بسیار بالایی همکاری و ارتباط داری ولی هیچ سند و مدرکی از تو مبنی بر اینکه تلاشی برای خروج اطلاعات از کشور داشته باشی پیدا نکرده ایم."
متهم به جاسوسی در پاسخ می گوید " ژنرال، شما درست می گویید برای اینکه من این کار را نکرده ام."
تیتو می پرسد : " پس وظیفه تو چه بود، من که مانند چشمان به تو اطمینان داشتم و تو را رییس دفتر خو قرار داده بودم در این چه چه وظیفه ای داشتی؟ چه می کردی؟"
وی پاسخ می دهد :"من فقط یک وظیفه داشتم، حقایق را در نظر شما قلب کنم، آن گونه که دوستان و دلسوزان کشور و خودتان را دشمن و دشمنان کشور و خودتان را دوست بپندارید، سپس نظر و ذائقه شما را به گونه ای هدایت کنم که افراد بی صلاحیت را بر مسندهای مهم کشور منصوب کنید."
اعتیاد به موادمخدر یقیناً مضر است و از جمع عقلا کسی نیست که غیر از این نظر داشته باشد. معتاد نیز باید درمان شود. در بدی اعتیاد به موادمخدر و صواب ترک آن توسط یک معتاد مناقشهای نیست. امّا وقتی یک معتاد عزم ترک کرد، چه راهی را باید طی بکند؟
به اعتقاد پزشکان و متخصصان امر مراحل ذیل برای اینکه پروسه مذکور با موفقیت طی شود و به سرانجام مطلوب برسد، اجتنابناپذیر است:
1. همراهی خانواده، دوستان و نزدیکان شرط اول و مهمترین مؤلفه برای موفقیت است.
2.مراجعه به مرکز ترک اعتیاد و قرار گرفتن زیر نظر یک پزشک حاذق.
3.مصرف داروهایی که آن پزشک برای سم زدایی از بدن تجویز مینماید.
4.مشاورههای عمیق و طولانی مدت برای رهایی از اثرات روانی و مخرب اعتیاد و تثبیت ترک مواد.
5.بازگشت به آغوش جامعه و خانواده و تحت حمایت ایشان قرار گرفتن و برخورداری از شغل و شرایط محیطی مناسب.
6.تحتنظر بودن طی زمان بعد از اعتیاد به صورت متمادی و مداوم برای اینکه حالات و رفتارهای وی کنترل شود.
این فرد معتاد پس از طی این روند به احتمال زیاد میتواند از شر مواد افیونی خلاص شده و به زندگی بازگردد و بتواند دنیا و آخرتی سعادتمند از نو برای خویش بسازد. اگر این فرد معتاد هرکدام از این مراحل را طی نکند به همان نسبت میزان موفقیت کاهش پیدا میکند. همین فرد معتاد که همه بر ترک اعتیادش متفقند، اگر طولانیمدت موادمخدر مصرف کرده باشد در صورت قطع ناگهانی این مواد خواهد مرد. مؤکداً یعنی آن کار صواب که نیتش زندگی بهتر برای فرد معتاد بود، به دلیل اینکه به صورت علمی و شایسته و در چارچوبی که باید اجرا نشده اسباب مرگ وی را فراهم آورده است.
اقتصاد بیمار ایران به مدت 36 سال از سال 1352 تا به امروز به شدت گرفتار افیونی بوده است به نام یارانه. آن هم از نوع بیماری هلندی گونهاش. از جنس درآمدهای نفتی. پولی که دولتهای وقت به اشکال گوناگون و به عناوین و دلایل عمدتاً غیراقتصادی به مردم پرداخت نمودهاند. در پارادایم یک انسان معتاد و شبیهسازی آن شرایط برای اقتصاد ایران، اقتصاد ما حکم فردی را پیدا میکند که از ابتدای نوجوانی تا به امروز که اگر مردی میانسال ساله متصور شود، معتاد به مواد مخدری بوده که در طول زمان به اقتضای شرایط میزان مصرف خود را افزایش نیز داده و از مواد مخدر قوی تری هم استفاده نموده است.
به همین دلیل همواره کارشناسان متعهد به توسعه کشور بر اینکه یارانهها کارکردی بسیار منفی از جنبههای گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر مسیر توسعه ایران دارند متفق بوده اند و همین متصدیان امر نیز همواره به دنبال راهکاری بوده اند تا بتوانند کشور را از شر این یارانهها و تبعات منفی اش رها کند. بعد از جنگ که شرایطی عادی و قابل بررسی نیست، اولین گام جدی و عملی برای این مهم تحت عنوان سیاستهای «تعدیل اقتصادی» برداشته شد. در این مجال نیّت بررسی آن طرح و اثراتش نیست ولی اعتقاد عمیق دارم که کشور ما به دلیل آن سیاستها در تمام عرصهها دیگر کمر راست نکرد. سرمایه اجتماعی و اعتماد مردم به نظام چنان در همان یکی، دو سال اجرای سیاستهای تعدیل به باد رفت که حکم «آب رفته از جوی» را برای نظام پیدا کرد. نتیجه اعمال آن سیاستها برای دولت وقت که بیتوجه به هشدارهای دلسوزانی چون میر مصطفی عالی نسب و رعایت نکردن چارچوبهای لازم دست به اجرای آنها زده بود چیزی جز عقبنشینی با تحمیل هزینههای بی پایان بر دوش کشور، مردم و علیالخصوص فقرا نبود. اما امروز، کشور در شرایطی بسیار وخیمتر از زمان پس از جنگ قرار دارد. سطح سرمایه اجتماعی در کشور به مراتب از آن زمان پایین تر است، وضعیت کشور از حیث شاخص فسادCPI به مراتب از آن زمان بدتر است. اقتصاد ایران رشد اقتصادی 3 درصد را تجربه میکند. بیکاری و تورم دو رقمی هستند. کارخانهها دیگر در آستانه ورشکستگی نیستند، ورشکسته شدهاند. سرخی گونه مردم از سیلی است نه از جریان خون گرم. خبر خودکشی از فرط فقر خبر ثابت حوادث روزانه شده است. این نوامیس ایرانیان هستند در کنار خیابان... . حداقل بخش عظیمی از مردم از نظر سیاسی و از این جهت که اجازه صحبت و بیان نظرات به ایشان داده نمی شود و تحت فشارند، ناراضیاند. عده کثیری صحیح یا نا صحیح، به ادبیات ریاست مجلس هنوز اقناع نشدهاند که در جریان انتخابات چه اتفاقاتی افتاد. دانشگاهها ملتهب است. از منظر سیاست خارجی زیر فشار سنگین غرب قرار داریم. و...
در این شرایط حتی با رعایت تمام پیشفرضهای لازم، زمان مناسبی برای اجرای مجدد سیاستهای تعدیل از نوع آنارشی گونه اش نیست. اقتصادی که سی سال و اندی شب و روز با تزریق یارانههای مستقیم و غیرمستقیم روزگار گذرانده حتی با رعایت کامل بسته ترک اعتیاد در این شرایط نخواهد توانست در برابر فشارهای اجتماعی و اقتصادی ناشی از این بیتدبیری تاب بیاورد.
شوربختانه امروز بحث رعایت یک پکیج منسجم برای رهایی از شر یارانهها نیست. امروز بحث بر سر خودکشی است. اقتصادی که با وجود یارانهها امروز در آستانه فروپاشی است، مقرر شده است دیگر وجود نداشته باشد. از علم الیقین فراتر است، اگر نظام جلوی اجرای این طرح را نگیرد و این بمب ساعتی را که دولتی کلید زده که تا به امروز برآیند عملکردش در حوزه اقتصاد برای کشور خسران به بار آورده است خنثی نکند. با انفجاری مواجه خواهد شد که شاید دیگر نتوان به مانند سالهای اوایل دهه 70 پیامدهای آن را رفع و رجوع نمود. دیگر امروز بسیاری از مردم و عقلا غیرخودی شده اند و میدان دار نیستند، از جمله مجری و بسیاری از مدیران وقت سیاستهای تعدیل. به عنوان هشدار این یادداشت برای کسانی نوشته شد که در مجموعه دولت نیستند ولی قدرتی در کف دارند زیرا که متأسفانه در دولت دهم همانند یا شاید بدتر از دولت نهم هیچ گوش شنوایی برای هیچ انتقادی وجود ندارد.
دلسوزان نظام و کشور اگر کمترین علقه ای به نظام و کشور و بقای خود دارند باید هر چه سریع تر جلوی مرگ این معتاد و ترک دادن یک شبه وی را بگیرند. وقت کم نیست، برنامه ترک اعتیاد و اصلاح اقتصاد ایران و بازگشتش به مسیر توسعه را در زمانی مناسب و با در نظر گرفتن شرایط و الزامات و استفاده از تمامی پتانسیلهای موجود کشور میتوان به اجرا در آورد. مراقب باشیم سنگی به چاه نیفتد که دیگر... .
افراد معمولا به دو گونه روزگار سپری میکنند عده ای همواره میدوند تا به نقطه ای برسند و پس از آنکه به آن جا رسیدند دوباره میدوند تا به نقطه ای دیگر برسند و همواره در این دور گرفتارند و در حال دویدن. عدهای نیز به سادگی عمر سپری میکنند بدون تلاش مضاعف و دغدغهای، دل خوشی هم دارند و از زندگی خود نیز لذت میبرند به احتمال فراوان بیش از دسته اول. سئوالی که وجود دارد تجمیع حرکت به سمت کمال و خودسازی با لذت بردن از زندگی و شاد بودن است. حقیقتا می توان این دو را با هم جمع نمود ؟
حتما لازم نیست کار بزرگ بکنی، گاهی اوقات یک کار خیلی کوچک مانند سکوت در هنگام تسلی نفس بر عقل نیازمند اندرونی بس بزرگ است، بزرگی به انجام کارهای بزرگ و پیچیده نیست بزرگی به بزرگ بودن و بزرگ رفتار کردن است.
بیست سال از انقلاب گذشت تا نظام به این جمعبندی رسید که سیستم اقتصاد دولتی به شکل تصدیگری و مالکیت بر همه شئون اقتصاد جوابگو نیست. همین سبب شد تا یک جمعبندی برای واگذاری داراییهای دولت به بخش غیردولتی انجام پذیرد. مانع اساسی این خواست ملی هم اصل 44 قانون اساسی بود که در آن از «الف تا ی» اقتصاد کشور عملاً به دولت سپرده شده بود و دلیل آن هم تمایلات طبیعی و چپگرایانه اوایل پیروزی انقلاب بود، تمایلاتی که اینک فروکش کرده بود.
این روزها شاهد رشد سریع واگذاری سهام شرکتهای دولتی از بیمه و بانک گرفته تا بخش صنعت از نوع مخابرات تا معدن هستیم. اما نقطه ابهامی که در کنار علامت سؤال برای بسیاری از اقتصاددانان و فعالین اقتصادی به وجود آمده درباره نوع و نحوه این واگذاری است. قلمها، بیانیهها و اظهارنظرهای گوناگون از طیفهای مختلف مانند بیانیه اخیر خانه صنعت و معدن نیز به نقد این موضوع پرداختهاند. شاهبیت کلام ایشان بر مبنای این است که این نحوه واگذارهایها مضر به حال اقتصاد کشور است و عنوان نمودهاند که اقتصاد ایران با این واگذاریها غیرشفافتر و غیرقابل کنترلتر میشوند و ترجیح دادهاند که اقتصاد در مقایسه با این وضعیت در ید اختیار دولت باقی بماند.
شاید در نظر اول این نگاه صحیح به نظر برسد و این نحوه واگذاری سهام دولتی مغایر با روح اصلاحیه اصل 44 قانون اساسی. به نظر نیز اینگونه میرسد، اثرات پایداری این وضعیت و ادامه تملک شرکتهای عظیم کشور نظیر مخابرات توسط سازمانهای عمومی غیردولتی و به ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بلند مدت بسی بدتر و منفیتر از دولتی بودن برای اقتصاد کشور است. زیرا بر بخش دولتی در مقایسه با بخش عمومی غیردولتی آن هم از نوع نظامی نظارت بیشتری از هر جهت وجود دارد. اما این جا نقطه شروع است.
این واگذاری داراییهای دولت حتی بدین شکل در بلندمدت به نفع اقتصاد ایران خواهد بود، چرا؟ دولتها فینفسه علاقه به گسترش ید اختیار، قدرت خود و تملک بیشتر داراییهای کشور دارند و همواره ساز و کارهایی را تعریف میکنند تا بهانهای برای این گسترش روز افزون خود بیابند، یک روز جنگ، یک روز قحطی، یک روز شرایط کشور و...
شرایط دولت مانند شرایط مادر و پدری است که دلشان نمیخواهد فرزندشان برای تحصیل و زندگی به خارج از کشور برود و انواع و اقسام بهانهها و موانع را میترساند تا این سفر انجام نگیرد. داراییها و به تبع آن قدرت سیاسی و اقتصادی هم برای یک دولت عزیزتر از آن فرزند نباشد کمتر نیست.
فرض کنیم جبر روزگار پدر و مادر را مجبور کند تا تن به خواسته فرزند خود بدهند، در این شرایط فکر میکنید آن والدین چه تصمیمی باید بگیرند؟
به نظر من عقلاییترین تصمیم برای ایشان این است که حتی الامکان به یک کشور نزدیک و پیش یکی از اقوام فرزند خود را بفرستند. حکایت دولت هم متفاوت نیست. بعد از بیست سال دلش راضی شده تا داراییهای عزیزتر از جان را واگذار کند. این خود یک قدم بزرگ در جهت یافتن راه صحیح برای اقتصاد کشور است. حالا طبیعتاً دوست دارد این داراییها را به امینترین و نزدیکترین نهادهایی که برای خود تصور میکند، واگذار کند که یقیناً در شرایط فعلی کشور کسی دلبندتر از سپاه و سازمانهای تابعه وجود ندارد.
دولت دارد این کار را میکند، به نظر من اکنون به جای اینکه سنگ جلوی این عمومیسازیها و شبهخصوصیسازیها انداخته شود باید با تمام توان دولت را تشویق کرد که این کار را ادامه دهد. یقیناً سپاه عاقلانهتر و اقتصادیتر یک بنگاه اقتصادی را در مقایسه با دولت اداره خواهد کرد. بعد از در اختیار گرفتن سهام بسیاری از شرکتها به فکر این خواهد افتاد که از آنها برای خود کسب سود نماید، کاری که هیچ دولتی در جهان نخواهد کرد و اگر بخواهد هم به خاطر ماهیت دولت نخواهد توانست این کار را بکند.
ضمن اینکه خود همین واگذاریها مقدمهای است برای کوچکتر شدن دولت بیسر و ته در ایران، همین کوچکتر شدن دولت فواید بسیاری را برای اقتصاد ملی که یکی از آنها باز شدن فضای تنفس برای نهادهایی غیر از دولت است دنبال خواهد داشت.
دلیل دیگر برای تأیید روند فعلی واگذاریها این است که سپاه فی نفسه قدرت مدیریت و توان تخصصی و انسانی مربوط به اداره بسیاری از شرکتها و سازمانهایی که هماینک در حال خرید آنهاست را ندارد. نتیجتاً مجبور است از توان بیرون از خود به صور مختلف مانند به پیمان دادن پروژهها استفاده کند کما اینکه هماکنون در بسیاری از پروژهها این کار را میکند و این خود بخشخصوصی واقعی را به تحرک در خواهد آورد، هر چند اگر در این بخش قوانین لازم تدوین نشود زمینه خوبی برای سوءاستفادههای مالی و فساد مهیاست.
در نهایت اینکه نفس واگذاری داراییهای دولتی به نهادهایی غیراز دولت و باز شدن این باب امری مبارک است و نوید روزهای بهتری برای ساختار اقتصادی کشور را دارد. ولی نگرانیهایی هم که مبنی بر نظارت پذیری سپاه و مشکلاتی که این نوع واگذاری برای کشور در پی دارد نیز صحیح است. ولی با تمام این مشکلات رها شدن اقتصاد کشور از چنبره چندین ده ساله دولت در ایران یک قدم به جلوست، هر چقدر این قدم اول کوتاه و پر اشکال باشد.
در سرزمینی توافق کردند که هر که وزنش بیش، مقامش بیشتر. در نتیجه چاقترین مرد آن سرزمین پادشاه شده بود و همین حکم انگیزهای تا مردمان آن کشور سعی در جمع آوری مال و منال بکنند برای چاق تر و رییس تر شدن. روزی مردی بینوا و به غایت مردنی در خرابهایاز خرابه های آن سرزمین خوابیده بود که دید ساسی بر روی پای وی قصد مکیدن خونش را دارد. مرد فقیر ساس را برداشت و با وی سخن اینگونه آغاز کرد که ای بیچاره از من بیمایهتر برای ارتزاق یافت نکردی؟ ساس پاسخ داد خونی که مرا سیر کند در رگهای تو نیز یافت می شود و من بیش از این نمیخواهم. مرد فقیر که عصبانی شده بود صندل خود را برداشت تا بر سر ساس بکوبد و او را به دیار باقی بفرستد که ساس فریاد زد بیا با هم معامله ای بکنیم. من می روم به پایتخت و در آن جا یک به یک خون منصب داران را می مکم تا آن ها لاغر شوند و تو نیز سعی کن با هر زحمتی شده خوب بخوری تا وزنت زیاد شود شاید از این رهگذر ایام به کام تو ورق بخورد.
مرد بینوا که می دانست کشتن ساس چیزی عاید او نمی کند پیشنهاد را پذیرفت. روزگاران گذشت و ساس خون ها خورد ابتدا از منصب داران و نخبگان تا بمیرند و سپس از مردم عادی. مرد فقیر هم دیگر فقیر نبود به قدری چاق شده بود تا در مقایسه با لاغری دیگر مردم آن سرزمین و در نبود بزرگان قوم پادشاه کشورش شود.
آری آن مرد فقیر که همخوابه سگان در خرابه ها بود اینک شاه شده بود و ساسش آن قدر برای او خون خورده بود و فداکاری کرده بود که او را چون جان خود عزیز می داشت. هر چند همواره فکری مزاحم و وسواس گونه در سر داشت که این ساس خود آنقدر خون خورده که تقریبا هم وزن من است، اما به اینجا که می رسید می زد زیر خنده و می گفت تا مطربان برایش بنوازند.
مرد فقیر که در باور خود پادشاهی را نمی توانست بگنجاند همواره در هراس از توطئه ای بود تا زیر پایش توسط یکی از مردمان آن سرزمین خالی شود. به همین دلیل به ساس خود فرمان داد تا با لشکری از ساس ها هر کس قدم از قدم بر خلاف میل پادشاه برداشت خونش مکیده شود. پادشاه امور مملکتی را بر همین منوال سالها مدیریت کرد تا این که روز مبادا رسید، آخرین انسان آن سرزمین که یک کودک نوزاد بود و به علت دیدن عکس پادشاه گریه کرده بود خونش مکیده شده و کشته شده بود. مرد فقیر هم اینک تنهاترین مرد سرزمین اش شده بود، اما دیگر چاقترین نبود. تمام مردمان آن دیار توسط ساس ها کشته شده بودند و امروز او مانده بود تنها با ساس اعظم و ساس های کوچک. در این لحظه در قصر ساس اعظم به ساس ها گفت فقط پادشاه تنها آدمی این دیار است. ما برای این سرزمین زحمت کشیده ایم و حکومت حق ما ساسهاست.
پادشاه روی بالکن قصر در حال نظاره حرکت ساس ها به سمت خود بود و به آن فکر مزاحم همیشگی اش می اندیشید، اما دیگر مطربی نبود که برایش بنوازد. ساس ها همان کاری که با تمام مردم کرده بودند با وی نیز کردند. خونش را مکیدند تا آخرین انسان آن سرزمین نیز مرد.
اکنون آن سرزمین متعلق به ساس اعظم و ساسهایش شده بود.
اگر نهاد قدرت (مثلا دولت) به عنوان یک عامل اقتصادی که عقلایی رفتار می کند و عرضه کننده و تنظیم کننده آزادی های سیاسی در جامعه است در نظر گرفته شوند و در طرف دیگر بازار عرضه و تقاضای آزادی مردم یا نهاد جامعه در نظر گرفته شود، از تحلیل اقتصاد خرد این بازار به نتایج جالبی می توان رسید.
منحنی عرضه را به عنوان عرضه آزادی در جامعه فرض می کنیم و همچنین منحنی تقاضا را به عنوان تقاضای جامعه از کالای آزادی سیاسی. نقطه تعادلی در این بازار وجود دارد که هم قدرت و هم مردم در آن مطلوبیتی منطقی حاصل می کنند. وضعیتی به وجود می آید که عواملی بر ترجیحات هر یک از این طرفین بازار اثر می گذارد و این تعادل که به خاطر شرایط خاص بازار آزادی ناپایدار است به هم می خورد. در این حالت اگر منحنی تقاضای آزادی را ثابت فرض کنیم (یعنی مردم به همان وضعیت تعادل قانع هستند) و عرضه آزادی به سمت چپ و بالا میل کند (آزادی های سیاسی کم شود) وضعیتی به وجود خواهد آمد که اضافه رفاه عرضه کننده (حاکمیت) افزایش پیدا خواهد کرد، و اگر منحنی عرضه آزادی های سیاسی به سمت راست و پایین منتقل شود (آزادی های سیاسی افزایش پیدا کند) اضافه رفاه مصرف کننده یا مردم افزایش پیدا خواهد کرد و اضافه رفاه حامیت کاهش.
با فرض بالا یعنی نهاد قدرت به عنوان یک عامل عاقل در نتیجه وی درصدد بالا بردن هرچه بیشتر اضافه رفاه خود خواهد بود ، یعنی کم کردن عرضه آزادی سیاسی در جامعه و محدود کردن آن. مردم هم برای بالابردن سطح مطلوبیت خود و حداکثر نمودن اضافه رفاه خود باید آزادی بیشتری کسب کنند.
مشخص است که برای ارضای غریزه ذاتی، حکومتها اگر به حال خود رها شوند آزادی های سیاسی را از جامعه خود خواهند گرفت. به همین دلیل در طول تاریخ همواره داستان ظالم و مظلوم وجود داشته. اعتقاد ما شیعیان هم مبنی بر اینکه مهدی موعود حاکمی است که جهان با او از عدل لبریز خواهد شد مبنی بر همین فرض است که ما وی را انسانی در نظر می گیریم که اگر به حال خود باشد از خطا مصون بوده و در جهت حداکثر کردن مطلوبیت شخصی گام برنخواهد داشت.
اگر جامعه ای می خواهد در بازار عرضه و تقاضای آزادی مغبون واقع نشود باید به دنبال راهکارهایی باشد تا نگذارد عرضه کننده با منحنی عرضه به گونه ای بازی کند که غریزه اش ارضا شود. راهی که دنیا بعد از قرون متمادی مبارزه و خون دادن به آن رسیده دموکراسی است. نهادهای مدنی، پارلمان، مطبوعات آزاد، رسانه های غیر دولتی و... همه فاکتورهایی هستند برای مهار آن غریزه ذاتی قدرت که اگر به حال خود رها شود برای حداکثر نمودن اضافه رفاه و مطلوبیت خود نخواهد گذاشت یک قطره آزادی در جامعه باقی بماند.
به این میزان تشنه نگاه آمریکا بودیم ؟ دو روزی است خبری منتسر شده است مبنی بر حل و فصل مشکل داراییهای بلوکه شده ایران در آمریکا از سال 1358. آنهم به این شکل که در دوره رکود اقتصادی آمریکا تصمیم گرفته است حدود 50 میلیارد دلار داراییهای بلوکه شده ایران را با هواپیماهای بوئینگ معاوضه کند و به ایران تحویل دهد. اوبامای زیرک با این کار هم مشکل داراییها و خصومت قدیمی با ایران را به تشخیص خود و کاملا از موضع بالا حل می کند و هم یک کمک اساسی به شرکت بوئینگ در این وانفسای کاهش تقاضا می کند. کوتولههای ایرانی هم در این وانفسای قحطالرجال مشعوف و مجنون از این هستند که چه پیروزی بزرگی به دست آورده اند.
این مسئله منظور نظرم نبوده و برایم هم مهم نیست، این پست را برای هدف دیگری می نویسم. خواهشا تمام کسانی که این مطلب را می خوانند سری به رسانههای ارزش مدار و اصولگرا مانند خبرگزاری فارس بزنند و فرط خوشحالی ایشان و نگنجیدنشان در پوست را ببینند (مثلا این لینک). چرا چون آمریکا حاضر شده به ایران هواپیما بفروشد.
چند سئوال دارم از برادران اصولگرا؛
اگر رابطه با آمریکا این قدر خوب است چرا در زمان آقای خاتمی که دولت وقت آمریکا از ایران عذرخواهی کرد و ما در موضع قدرت بودیم نظام حاضر به مذاکره نشد. آیا مردم از این به بعد دیگر چیزی را می توانند باور کنند؟ آیا واقعا دیگر اعتماد و وجههای باقی مانده است؟ مگر این آمریکا که شما مراسم شادمانی برای غمزهای که به شما کرده است راه انداخته اید همان آمریکای جهانخوار نیست؟ همان آمریکایی که 20 سال ریزش پل و تصادفات جادهای در ایران را هم به گردنش می انداختید؟
خواهشا یکی این سئوالها را جواب بدهد. آیا امکان دارد فردا هم خبری منتشر شود مبنی بر اینکه سلمان رشد آدم خوبی بود و ما اشتباه کردیم؟ آیا ممکن است فردا مطلبی چاپ شود در کیهان به این محتوا که اصلا حق با اسراییل بود و حماس تروریست است، آیا...
حقیقتا تا به حال سیستمی در تاریخ جهان بوده که این حجم دروغ و تزویر بر مردم خویش روا داشته باشد؟
این مقاله ای است درباره برنج که دیروز در خبرآنلاین کار شد.
داستان هرساله درحال تکرار است. زمان برداشت برنج و دغدغههای شالیکاران شمال کشور. درحالی زمان برداشت محصول امسال رسیده است که هنوز بسیاری از کشاورزان و شالیکاران محصول سال گذشته خود را نفروختهاند.
گرانی سال گذشته برنج و عرضه بیش از حد برنج وارداتی در بازار، کابوس فعلی را برای کشاورزان ایرانی رقم زده است. به گفته رئیس کمیسیون کشاورزی مجلس، میزان برنج وارداتی بیش از میزان برنج انبار شده در کشور است. طبق آمار وزارت کشاورزی سالانه نیاز به واردات 350 هزار تن برنج در کشور وجود دارد درحالی که سال گذشته 1 میلیون و هشتاد هزار تن برنج وارد کشور شده است. شکاف 730 هزار تنی بین نیاز به واردات کشور و میزان محقق شده سیگنال خطرناکی برای کشاورزی ایران است.
این شکاف حاکی از سیاستگذاریهای غلط متولیان وزارت بازرگانی کشور است که تعرفهها را به گونهای وضع کردهاند تا این میزان برنج به کشور وارد شود. واردات 730 هزار تن برنج مازاد بر نیاز مفهوم سادهای دارد، این میزان برنج داخلی نباید مصرف شود تا رقیب ارزانتر خارجی فروخته شود. این شکل سیاستگذاریهای تعرفهای دلایل متعددی میتواند داشته باشد که بسیاری از آنها غیررسمی در افواه بیان میشود و قابل استناد نیست. اما یک دلیل مستند که میتواند منجر به عدم شناخت صحیح تعرفهگذاران از بازار شود نظام بیمار و تورشدار آماری کشور است. نظامی که طی 4 ساله اخیر به دلیل انگیزههای اغلب غیراقتصادی غیرقابل استنادتر هم شده است. به شکلی که بسیاری از پژوهشگران اقتصادی برای انجام تحقیقات خود با مشکلات جدی مواجه شدهاند.
این نظام بیمار همواره ردپایی در تصمیمگیریهای کلان اقتصادی کشور که منتج به اثرات مخرب اقتصادی و اجتماعی فراوانی شده بهجا گذاشته است. این اثر به شکل پررنگی در واردات برنج هم مشاهده میشود. وزارت کشاورزی سرانه مصرف برنج را برای هر ایرانی 34 تا 36 کیلوگرم میداند درحالی که آمار وزارت بازرگانی این رقم را 44 تا 46 کیلوگرم برآورد میکند. تفاوت 10 کیلوگرمی بین آماری که دو نهاد مسئول برای مصرف سرانه برنج ارائه میدهند یعنی 700 هزار تن اختلاف در کل جمعیت ایران، که بسیار نزدیک به رقم میزان برنج مازادی است که به عقیده وزارت کشاورزی وارد شده است.
اما بحثهای سیاستی، بازرگانی و حمایت از تولید ملی یک طرف معادله است. طرف دیگر رابطه صنعت کشاورزی در ایران و منطق اقتصادی است. مصرفکننده به عنوان یک عاملِ عاقل اقتصادی در تمام دنیا بیش از آنکه به تولید ملی و موضوعاتی از این جنس نگاه کند، درصدد حداکثر نمودن مطلوبیت خود و حداقل کردن سبد هزینهای خود است. وقتی قیمت برنج وارداتی بعد از اعمال تعرفهها و منظور شدن هزینههای حمل و نقل مبدأ تا مقصد نصف برنج داخلی است، به احتمال قریب به یقین خریدار برنج ارزانتر را برمیگزیند.
سیاستگذاران کشاورزی ایران اگر علاقه به ادامه حیات این صنعت دیرپا دارند راهی جز پذیرش منطق اقتصادی پیش روی خود ندارند. برای رقابتپذیر شدن تولیدات کشاورزی باید به مکانیزه کردن کاشت، داشت و برداشت محصولات و بستهبندی صنعتی آنها روی آورد تا با کاهش قیمت تمام شده به دلیل کیفیت بالاتر از محصول مشابه خارجی، بدون نگرانی از تعرفه واردات و میزان آن بازارهای داخلی و خارجی را از آن خود کند. در این حالت کشاورز ایرانی حتی اگر صداوسیما و تمام نهادهای مسئول را کمر همت بسته به نابودیاش ببیند، مصرفکننده هموطن را حامی خود خواهد داشت.
میرحسین موسوی بیانیه ای خطاب به ملت ایران صادر کرد. به گزارش "کلمه" در این بیانیه ضمنتاکید برحفظ نظام در مقابل مطامع بیگانگان و دفاع از جمهوری اسلامی اتخاذ رویکردی اجتماعی برای حل مسئله ضروری دانسته شده است. در این بیانیه آمده است : برخلاف آنچه دستگاههای تبلیغاتی دولتی سعی در القای آن دارند، این ما هستیم که بازگشت اعتماد و آرامش به فضای جامعه را خواهانیم و این ما هستیم که از هر اقدام تندروانه و خشن امتناع میکنیم.
در این بیانیه همچنینبر ضرورت استفاده کامل ازظرفیت های قانون اساسی، سویه اجتماعی شکل گیری راه سبز امید، تلاش برای استیفای حقوق ملت و بازگشت به آرمان هایمغفول و مظلوم انقلاب اسلامی تاکید شده است. موسوی در پایان نیز راهکارهای نه گانه برای برون رفت از بحران ارائه کرده است.
به گزارش "کلمه" متن کامل بیانیه شمار 11 میرحسین موسوی بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
مردم شریف، آزاده و آگاه ایران!
نزدیک به سه ماه پیش از این زمانی که شما در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری شرکت کردید، با این باور به پای صندوقهای رأی رفتید که با تأکیدهای مکرر مسئولان و تلاش نهادهای مدنی، از آرای تان در برابر مقاصد قدرتطلبانه گروهی اندک پاسداری خواهد شد. اما تخلفها و تقلبهای سازمانیافته و حوادث تلخی که متعاقب آن صورت گرفت، از رویدادی که بنا بود سرمایهای برای ملت ما فراهم آورد تاسفی بزرگ باقی گذاشت. مشکلی که میتوانست در فرآیندی منصفانه و بیطرفانه مهار شود با بیتدبیری مسئولان امر، با یورش تبلیغاتی رسانههای دولتی و حمله نیروهای امنیتی رسمی و غیررسمی به تجمعات آرام و مسالمتآمیز مردم، به بروز انشقاق، ابهام و اختلاف عمیق و گسترده اجتماعی منجر شد، وضعیتی که پیامد بلافصل آن جز گسسته شدن رشتههای اعتماد میان مردم و حکومت نیست.
جمع کثیری از دلسوزان حوزههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور و نیز مراجع عظام تقلید و نیروهای آگاه حوزههای علمیه نسبت به افسانهپردازیهای رسانههای دولتی و حوادثی چون برگزاری دادگاههای نمایشی فاقد پشتوانه حقوقی و شرعی، برملا شدن فهرست بلند قربانیان، برخوردهای غیرانسانی با بازداشتشدگان و افشای وجود بازداشتگاههای غیرقانونی واکنش نشان داده و خواستار رسیدگی به آنها هستند، بلکه همه دلبستگان به نظام جمهوری اسلامی، این دستاورد مبارزات یک صد ساله مردم و تبلور مطالبات اساسی آنان برای دستیابی به آزادی، استقلال، عدالت و پیشرفت در سایه دینداری، اینک نگرانند.
حفظ تمامیت ارضی و استقلال ملی و صیانت از کیان کشور در مقابل مطامع بیگانگان و دفاع از اصل نظام جمهوری اسلامی در روند شتابزده حوادثی که پیدر پی رخ میدهند چارهچویی برای خروج از شرایط موجود را بیش از پیش ضروری ساخته است، هرچند همه به خوبی آگاهیم که در درون دستگاههای حكومتي و شبهحكومتي افرادی وجود دارند که تنها راه ادامه حضور خود در قدرت را التهابآفرینی و بحرانزاییهای پیاپی و طفره رفتن از حل مشکلات و نابسامانیهایی میدانند که خود مسبب آنها بودهاند. آنها همچنان به دنبال پوشاندن و پنهان کردن بحران های موجود با بحران های بزرگ تر و توسعه رفتارهای نابخردانه خود به مرزهایی خطرناکترند، تا جایی که پس از ایجاد این همه پیچیدگی در فضای کشور اینک بيتوجه به عواقب سنگين رفتارهاي خود با بهانه جوییهای واهی زمزمه هایی خطرناک از جملهزمزمه تسویه های وسیع از دانشگاهیان آزاده و متعهد را سر میدهند.
از این روست که اتخاذ رویکردی اجتماعی (و نه صرفاً حکومتی) برای حل مسئله به ضرورتی اجتنابناپذیر تبدیل شده است، ضرورتی که لازمه آن، بهرهگیری از ظرفیتهای مردمی نظام جمهوری اسلامی است.
اساس چنین رویکرد متفاوتی، پذیرش واقعیت تعدد و تنوع باورها و نگرشهای موجود در خانواده بزرگ، باستانی و خداجوی ایران زمین است. این راه و رسم پیامبران الهی و جانشینان آنان بوده و نشان از سنتی الهی دارد که مقام و کارکرد هدایت نشان دادن راه است و وظیفه داعيان دين به فراهم ساختن بستر مناسب برای رشد و شکوفایی توانمندیهای انسان جهت تعالی و تکامل محدود میشود. تاریخ به روشنی نشان میدهد که هر گاه حکومتها خواستهاند به سوی محو تعدد و تنوع موجود در جوامع بشری دست دراز کنند، چارهای جز متوسل شدن به چهرههای ظاهرا گوناگون اما در جوهر یکسان استبداد نداشتهاند، راه حلهایی که نتیجه آن نه یکدست شدن افراد جامعه، بلکه بروز نفاق و دوچهرگی در زندگی مردم خواهد بود و بس. اتخاذ چنین رویهای نه ممکن است و نه براساس آنچه آموزههای قرآنی به ما یاد میدهد مطلوب است.
پس از حوادثی که در این مدت کوتاه بر جامعه ما گذشت کیست که نداند وضعیتی که ایران امروز در آن قرار دارد حاصل استیلای چنین طرز تفکر اشتباهی بر تصمیمگیریهای کلان كشور است. دستیابی به این وجدان عمومی دستاورد بزرگی است که گاهی قرنهای متمادی از عمر ملتها و تمدنها صرف تحصیل آن میشود و چه هزینههای گزافی که در این راه نمیپردازند. اما مردم ما این موهبت بزرگ را با هزینه هایی بسیار اندک و ظرف مدتی کوتاه به دست آوردند. مردم ما اینک با پوست و گوشت و استخوان خود دریافتهاند که تنها راه همزیستی مسالمتآمیز سلیقه ها و گرایشها، و اقشار، اقوام، مذاهب و ادیان گوناگونی که در این سرزمین پهناور زندگی میکنند اذعان به وجود تنوع و تعدد شیوههای زندگی و اجتماع بر کانون آن هویت دیرینه ای است که آنان را به یکدیگر پیوند میزند، اگرچه فهمهای ضعیف و باژگونه از دین هضم نکنند که این اذعان نه بدان معناست که اسلام ناب دین حق و آئین خاتم و صراط مستقیم نیست، بلکه یعنی اجباری در دین وجود ندارد، به درستی که راه از بیراهه بیان شده است. لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.
از اینروست که علیرغم تمامی حوادث تاسف بار و مرارتخیز این ایام، مردم ما اینک به نتایجی بسیار ارزشمندتر و ماندگارتر از انتخاب یک فرد دست یافتهاند و این آن چیزی است که آنها را نسبت به اقدامشان برای شرکت در رویداد انتخابات و هزینه هایی که در قبل و بعد از آن متحمل شده اند دلگرم می کند.
در ماه هایی که گذشت نیرویی عظیم از ملت ما آزاد شد، نیرویی که باید به کارآمدترین شیوه برای سعادت بلندمدت او به خدمت گرفته شود. مردم ما از آنچه میخواهند آگاهند. آنان تصویر شکوهمند اراده خود را در آیینه آنچه که سپری شد مشاهده کردهاند و میدانند که سرمایه و توان تحقق بخشیدن به خواستهای خود را دارند و در این میدان انبوه نخبگان و زبدگان دوشادوش آنان ایستادهاند. لذاست که اینک همه ما از یکدیگر میپرسیم چه باید کرد؟ این سوالی از سر ناامیدی و یا بلاتکلیفی نیست، بلکه میپرسیم با این سرمایه عظیم، با این امید تجدید حیات یافته و با این توانمندیهای فراهم شده چه باید کرد؟
به راستی چه باید کرد؟ در پاسخ به اين پرسش نخستین قدم آن است که بدانیم چه باید بخواهیم تا بهترین و بیشترین را خواسته باشیم. اگر در یافتن پاسخ این سوال خطا کنیم قطعا همه یا بخشی از این سرمایه فراهم آمده را از دست داده ایم. بلکه حساسیت این انتخاب بسیار بیشتر از این است. نیروی عظیمی که ملت ما فراهم آورده توان آن را دارد که کشور را به سکویی بلند برای جهش به سوی پیشرفتهای مادی و معنوی ارزشمند ارتقا دهد و یا در یک آنارشي درازمدت فرو برد. این که نتیجه حرکت ما چه خواهد بود تماما به انتخاب درست ما در این مرحله بستگی دارد.
برخلاف آنچه دستگاههای تبلیغاتی دولتی سعی در القای آن دارند، این ما هستیم که بازگشت اعتماد و آرامش به فضای جامعه را خواهانیم و این ما هستیم که از هر اقدام تندروانه و خشن امتناع میکنیم. ما خواستههایی بسیار روشن و منطقی داریم. ما حفظ جمهوری اسلامی را می خواهیم، و تقویت وحدت ملی، و احیای هویت اخلاقی نظام و بازسازی اعتماد عمومی به عنوان اصلیترین مولفه قدرت ساختار سیاسی کشور جز با پذیرش حق حاکمیت مردم و کسب رضایت نهایی آنان از نتایج اقدامات حکومت، و شفافیت در تمامی اقدامات از طریق اطلاعرسانی مستمر ممکن نیست. در نهضت سبزی که آغاز شده است ما امر غيرمتعارف و نابهنگامی نمی خواهیم. آنچه ما میخواهیم استیفای حقوق از دست رفته ملت است.
استیفای کدام حقوق؟ در درجه نخست حقوقی که قانون اساسی برای مردم در نظر گرفته است و مطالبه برای اجرای بیکم و کاست و بدون تنازل آن. آری! در قانون اساسی برای اداره برخی از شئون کشور راهکارهایی ارائه شده است که شاید زمانی پاسخگوی مقتضیات جامعه و جهان ما نباشد. اما در بخشهایی دیگر از همین قانون راه روشن اصلاح آنها پیشبینی شده است. در میثاق ملی ما مشروعیت همه ارکان حکومت متکی به رأی و اعتماد مردم است، تا جائی که اگر دقیق ملاحظه شود خواهیم دید حتی نهاد نظارتناپذیری چون شورای نگهبان از هیمنه نگاه مردم به دور نیست. آری! در قانون اساسی وظایفی سنگین، از جمله وظیفه نظارت بر انتخابات بر عهده شورای نگهبان قرار گرفته است؛ انسانهای غیرمعصومی که ممکن است در دام خطا و گناه بیفتند و دچار وسوسه قدرت شوند. اما در همین قانون به صراحت اعلام میشود که برگزاری اجتماعات از سوی مردم آزاد است. اگر تنها همین اصل از میثاق ملی ما به درستی اجرا شود حتم داشته باشید که هیچ یک از ارکان حکومت هرگز امکان سوءاستفاده از موقعیت خود را پیدا نمیکند.
قانون اساسی ما پر از ظرفیتهایی است که هنوز به فعلیت نرسیدهاند؛ مسئولان گاهی با این حقیقت به گونهای برخورد میکنند که گویی به عنوان امری مستحب مخیرند همچنان استفادههای بیشتری از ذخائر قانون اساسی ببرند. نه! هرگز چنین نیست. آنها مکلفند که این ظرفیتها، آن هم تمامی این ظرفیتها را به فعلیت برسانند. قانون اساسی مجموعهای یکپارچه است و نباید بر روی بخشهایی از آن که منافع اشخاص و یا گروههایی خاص را تامین میکند به صورت اغراقآمیز تاکید شود و بخشهایی دیگر که حقوق مردم را دربر گرفته است معطل باقی بماند، یا ناقص به اجرا درآید. پس از سی سال ما هنوز با اصولی از این میثاق ملی روبرو هستیم که سخن گفتن از اجرایشان دستاندرکاران را به خشم میآورد، به صورتی که گویی گوینده با جمهوری اسلامی مخالفت کرده است. تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی، رفع تبعیض، امنیت قضایی و برابری در مقابل قانون، تفکیکناپذیری آزادی، استقلال و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر، مصونیت حیثیت، جان و مال اشخاص، ممنوعیت تفتیش عقاید، آزادی مطبوعات، ممنوعیت بازرسی نامهها، استراق سمع و هر گونه تجسس، آزادی احزاب و جمعیتها، آزادی برگزاری اجتماعات، تمرکز دریافتهای دولتی در خزانهداری کل، تعریف جرم سیاسی و رسیدگی به آن با حضور هیئت منصفه، آزادی بیان و نشر افکار در صدا و سیما و بیطرفی آن و . . . هر یک اصولی روشن از قانون اساسی ما را به خود اختصاص دادهاند؛ اصولی که به راحتی و صراحت نقض میشوند و یا به صورتی ناقص و براساس تفسیرهای مخالف با روح این میثاق ملی به اجرا درمیآیند، تا جایی که در اجرای اصل ساده و روشنی چون آزادی تدریس زبانهای قومی و محلی به صرف سلیقه و پسند شخصی مانع ایجاد میشود.
مشابه همین برخورد گزینشی با آرمانهای انقلاب اسلامی نیز صورت گرفته است. ما خواستار احیای آن بخش فراموش شده از اهدافی هستیم که این نهضت عظیم به امید تحقق آنها آغاز شد. چه شعارهای بزرگی از انقلاب که اینک دم زدن از آنها روی کسانی را ترش میکند، تا جائی که گویی اینها شعارهای ضدانقلاب بودهاند. نمونهای از آنها آزادی است؛ آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی پس از بیان، آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادی به تمامی آن معنای جلیلی که مردم ما در بهمن 57 تأمین آن را یکی از مهمترین اهداف خود میدانستند، به صورتی که پیروزی انقلاب را بهار آزادی نامیدند. این آزادی به مفهوم آزادی سیاسی و حق انتقاد بیهراس از حاکمان بوده است.
و مظلومتر از انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و قانون اساسی، خود اسلام است؛ دینی که بسیار از آن نام میبرند و اندک به آن عمل میشود. چه بسیار که دین را سرند میکنند، هر چه از آن که منافعشان ایجاب نکند به فراموشی میسپارند و سلیقهها و مصلحتهای خود را متن اسلام مینامند، تا جایی که دروغ به مشخصهای غیرقابل تفکیک از صدا و سیما تبدیل شود و زشتترین بداخلاقیها نشانه تعهد به دین پیامبری تلقی گردد که برای تکمیل بزرگواریهای اخلاقی مبعوث شده است؛ شکنجه زندانیان و کشتن آنان، و اعمالی که قلم از ذکرشان شرم میکند.
اگر برای حکمرانی مبتنی بر دین تنها یک رسالت وجود داشته باشد آن این است که زمینه را برای زندگی توأم با ایمان آمادهتر کند. پس چرا فاصله جامعه ما با زندگی ایمانی روزبهروز بیشتر میشود؟ این فاصله میراث انقلاب نیست. در تابستان گرم 58، چه بسیار بودند کسانی که برای نخستین بار رمضان را روزه گرفتند و از این تجربه خود لذت بردند؛ میراث انقلاب ما این بود. میراث انقلاب ما معنویتی بود که در دوران دفاع مقدس جامعه را فرا گرفت. میراث انقلاب ما پرورش روحهای بزرگ و اخلاصهای مثالزدنی بود. انقلاب ما نشان داد میتواند نورانیتی را که جامعه تشنه آن است تأمین کند. آخر یک بار هم که شده میراثی را که از امام خود تحویل گرفتیم با ایران امروز مقایسه کنیم؛ جامعهای سودازده که در آن تحجر دولتسازی میکند؛ جامعهای تقلبزده، دروغزده.
برخورد گزینشی با پیام دین و آن را مناسب سلیقه و منافع خود درآوردن، خرافه و تحجر را به دامن آن بستن، پول و زور را جایگزین حکمت و موعظه حسنه کردن و بخشهایی از روحانیت، این شجره هزار ساله را دولتی ساختن بیش از این هم نباید نتیجه بدهد. زمانی که امام ما از اسلام ناب محمدی(ص) نام میبرد و آن را در مقابل اسلام تحجرگرا و اسلام آمریکایی قرار میداد چنین روزهایی را میدید. این پوستین وارونه اسمش اسلام هست، اما رسمش اسلام نیست. ما خواستار بازگشت به اسلام ناب محمدی(ص)، این دین غریب هستیم. و خداونده وعده داده است که ما را به راههای رسیدن به این تحفه آسمانی هدایت کند. والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. و کسانی که در راه ما کوشش کنند به تحقیق آنان را به راه هایمان هدایت میکنیم.
آیا در این چند ماهه ندیدید که او چگونه به این وعده عمل کرد؟ پروردگار ما ایمانهایمان را ضایع نکرد و نخواهد کرد، زیرا او به خلاف مدعیان، نسبت به مردم دلسوز و مهربان است. و ما کان الله لیضیع ایمانکم ان الله بالناس لرئوف رحیم. کام ملت از آنچه که گذشت تلخ است، اما کیست که دستاوردهای حاصل شده در عين اين تلخكاميها را ناچیز بشمارد؟ ما با پوست و خون خود عظمت آنچه در این ایام کوتاه حاصل شده است را درک میکنیم. ما چه کردیم که به این دستاوردها رسیدیم. حقیقت آن است که جز ایمان به وعده الهی عملی متناسب با این همه پیشرفت نداشتهایم. به حوادث این ایام بنگرید و در هر كدامشان راه های خدا را که یکی پس از دیگری پیش پای ما گشوده شدند ملاحظه کنید. آنها را هم که ببندند دادار از وفا به وعدهای که داده است عاجز نمیشود و راههایی دیگر پیش پای کسانی که برای او میکوشند میگشاید؛ راههایی امن، راههایی هموار، راههایی مستقیم که بدون تردید ما را به مقصد می رسانند. چرا به خداوند توکل نکنیم حال آن که راههایمان را به ما نشان داده است؟ و ما لنا الا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا. با دسترسی به چنین راههایی ما نیاز به تخطی از قانون، پشیمانی از مسالمت، توسل به تخریب یا وارد شدن به هر کوره راه دیگری نداریم.
و در آن سو نگاه كنيم كه مخالفان مردم با قدم گذاشتن در بیراهه ها چگونه رو به نشيب ميروند. فرزندان انقلاب را به زندان انداختند تا اوهام خويش را ارضا كنند. آنها چه نتيجهاي براياين كار خود توقع داشتند؟ بدن رنجور قرباني ترور را به بند كشيدندو ضارب او را آزاد و متمتع قرار دادند. آنها انتظار داشتند از اين كار جز ريختن آبروي خود چه سوديببرند؟ در سراشيبي كورهراهي كه درون آن افتاده بودند خردشان جا ماند و عنانشان در دست افراطگراني قرار گرفت كه نيمههاي شب به خوابگاه دانشجويان غريب و مظلوم حمله ميكنند و رايجترين كلمات در فرهنگ لغاتشان دشنامهاي ركيك است.
رهروان راههاي خدا به اميدي كه از وعده او داشتند رسيدند؛ آيا مسافران بیراهه نيز به آن چيزي كه بايد انتظارش را ميكشيدند نرسيدهاند؟ ملاحظه تقيه و تملق اين و آن و شنيدن بوي حرص و بخل و آز از دهان تمجيدگران، برخورداري از حمايت خطيبي كه از منبر مقدس نمازجمعه به خشونتتشويق و به اعترافگيري مباهات ميكند؛ ترس، ترس از تنهايي، ترس از آينده، ترس از عاقبت، ترسي كه با ترساندن ديگران پنهانش ميكنند.
مردم فداکار ایران! پیمانی است بر ذمه فرزندان انقلاب اسلامی که در بازگرداندن آن به اصل نخستیناش از بذل هیچ کوششی کوتاهی نکنند، و عهدی است بر عهده همراهان و یاران شما که در راه مبارزه با متقلبان و دروغگویان به سرمایه اجتماعی و اعتمادی که ایجاد شده است، خیانت ننمایند. در عین حال تکلیفی است بر همه ما که اگر مصلحت کشور و مردم را در امری دیدیم از ملامت نترسیم و از شجاعت دریغ نورزیم. بنا بر چنین تعهداتی اینجانب برای رسيدن به آرمانهایی که پیش روی خویش داریم به جز ادامه راه سبزی که در این چند ماهه دنبال کردهاید پیشنهاد نمیکنم؛ راه سبز امید. راهی که از پیش از انتخابات آغاز کردید و همچنان با عزم های استوار در آن گام می زنید. راهی که با دعا و ندا و تکبیر، با گردهمایی های بزرگ و کوچک، با کوشش ها و جوشش هاو گفتگوها و پرس و جوهای خود همچنان در آن قرار دارید.
ما برای اشاره به جنبشی که آغاز کرده ایم از عنوان «راه»استفاده می کنیم تا توفیقهایی که در هر مرحله به دست میآوریم پایان کار ندانیم و همواره نگاه به کمالی برتر بدوزیم. علاوه بر آن ما در این مسیر چشم به جادههایی داریم که هدایت الهی پیشپایمان قرار میدهد. ما میاندیشیم و تدبیر میکنیم، اما ایمان داریم که در عمل، تنها راههایی که او برایمان میگشاید از خود کارسازی نشان میدهند.
ما در راهی که خداوند پیش رویمان قرار داده است از نماد «سبز» استفاده کردهایم تا پرچم دلبستگی نسبت به اسلامی باشد که اهل بیت پیامبر(ع) آموزگاران آن بودهاند؛ اهل بیت خرد، اهل بیت محبت، اهل بیت نورانیت.
و ما «امید» را سرمایه خود قرار دادهایم تا حاکی از هویت ایرانیمان باشد؛ امیدی که این ملت را از گردنههای سخت تاریخ عبور داده و حیات او را در تلخترین روزهای این سرزمین تداوم بخشیده است؛ راه سبز امید.
چندی پیش، زمانی که از این نام برای بیان ویژگیهای حرکت شما استفاده کردم تصور برخی بر آن قرار گرفت که حزب یا جبههای جدید در حال تشکیل است، حال آن که این راه به هیچ وجه مشابهی و یا جایگزینی برای سامانهاي سیاسی رسمی نیست و نیاز به آنها را منتفی نمی کند، بلکه حرکتی اجتماعی و دامنه دار برای ترمیم و ایجاد برخی از بنیادین ترین زیرساختهای سیاسی است که همه شئونات کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد و از جمله تشکلها و احزاببرای فعالیت ثمربخش بدانها احتیاج مبرم دارند. قطعا جامعه ما برای محقق کردن فضای باثبات سیاسی به احزاب صالح و قدرتمند نیازمند است و چه بسا زمانی که زمینه برای فعالیت موثر و مفید سامان های سیاسی فراهم شود اینجانب و برخی از همفکران شما نیز کوشش های خود را در چارچوب تشکلی متعارف از این نوع قرار دهیم. اما راه سبز امید تشکلی از این نوع نیست. تحزب اساسا به معنای آن است که گروهی از همفکران در سازمانی مشخص و دارای سلسلهمراتب شناخته شده گردهم بیایند. همچنین در یک حزب تأکید بر بیشترین همفکری و وحدت حداکثری در عقاید است، حال آن که راه ما به عنوان مسیری که تجدید و تقويت هويت ملی را هدف گرفته، بر وحدت حول حداقل نکات مشترک تکیه میکند؛ مجموعهای پیاممحور و متشکل از تمامی سازوکارهای مدنی کوچک و بزرگ که در مسیر خود هدفی مشترک را انتخاب کردهاند.
صورت ظاهری اقداماتی که برای تداوم و تقویت حرکت کنونی مردم انتخاب میشود در حکم لباسی است که بر قامت آن میدوزیم، و فاخرترین لباسها تنها در صورتی برازنده خواهد بود که به فراخور واقعیت برده شود. واقعیت موجود در کشور ما نسبت به آنچه که در گذشته بود تغییرات شگرفی کرده است. آنچه اینک در جامعه ما نقشآفرینی میکند شبکه اجتماعی خودجوش و توانمندی است که در میان بخش وسیعی از مردم شکل گرفته و نسبت به پایمال شدن حقوق خود معترض است. این شبکه دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که به هنگام تصمیمگیری در مورد راهحلها و اقدامات آتی، باید به آنها توجه کرد. آنچه اينجانب در پاسخ به سوال چه بايد كرد پيشنهاد ميكنم تقويت و تحكيم اين شبكه اجتماعي است.
تجربه چندین دهه از تاریخ ایران که ما از نزدیک شاهد آن بودهایم نشان میدهد حرکات جمعی مردم ما تنها در دوران باروری، حیات و سرزندگی این هستهها به نتیجه میرسند.آن چیزی که از آن به عنوان جامعهای زنده و فعال نام میبریم، جامعهای که به صورت موثر، آگاهانه و خلاق نسبت به حوادث واکنش نشان میدهد و امكان استبداد و تخطي ساختارهاي قدرت از خواست خود را از ميان ميبرد ترکیبی تشکیل یافته از چنین شبكه قدرتمندي است.
وظيفهاي كه امروز بر عهده همه ما قرار دارد و به صورتي فطري از جمعهاي كوچك و بزرگ و حتي احزاب و تشكلهاي سياسي ما سر ميزند آن است كه به صورت هستههاي معين براي چنين شبكهاي عمل كنيم.
از مهمترین نقاط قوت این شبکه، شکل طبیعی اجزای آن است. این واحدها عبارت از گروههایی کوچک اما بسیار متکثر از همفکرانی است که در قالب روابط سابقهدار دوستی یا خویشاوندی یا همکاری نسبت به هم آشنایی و اعتماد پیدا کردهاند، به صورتی که انحلال آنها امکانپذیر نیست، زیرا به معنای انحلال جامعه است. این واحدها همواره وجود دارند، اما به صرف وجود، شبکه اجتماعی موثری را شکل نمیدهند. با این همه اولین قدم در راهحل پیشنهادی اینجانب آن است که ما ایرانیان، در هر کجای جهان که هستیم، باید این هستههای اجتماعی را در میان خود تقویت کنیم. باید خانههایمان را رو در روی یکدیگر بسازیم؛ به تعبیر قرآن خانههای خود را قبله قرار دهیم، یعنی به این هستههای اجتماعی که واحدهای بنیادین جامعه ما هستند بپردازیم، اهمیت آنها را بشناسیم و بیش از پیش به آنها رو کنیم تا قدرتهای نهفته ای که دارند برای ما ظاهر شود. خانه های خود را قبله قرار دهیم؛ یعنی اگر تا پیش از این هر دو ماه یک بار همدیگر را ملاقات میکردیم اینک هفته ای دوبار گرد هم جمع شویم. قدرت شبکه های اجتماعی ما در این امر است.
گرد هم جمع شويم تا چه كنيم؟ اين نخستين سوالي است كه معمولا در چنين شرايطي از يكديگر ميپرسيم. ما معمولا تصور ميكنيم آنچه در اين گردهمآييها اهميت دارد كاري است كه در قالب آنها با كمك يكديگر به انجام ميرسانيم. البته این تصور درستی نیست، اما تصوری طبیعی است. از این روست که واحدهاي اجتماعي اگر محوری برای فعالیتهای ثمربخش قرار نگیرند بهمانند درختانی که میوههایشان چیده نشود بازدهی خود را از دست میدهند، لذا باید آنها را موضوع تلاشهای اثرگذار اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، علمی، فرهنگی، هنری، ورزشی، عامالمنفعه و دیگر فعالیتهای مدنی مشابه قرار داد تا در درازمدت و پس از عبور امواج حادثه و عاطفه همچنان به ایفای نقش تاریخسازی که از آنها انتظار داریم بپردازند.
جمعهای خویشاندوندی، همسایگی، دوستی، جلسات قرآن، هیئات مذهبی، کانونهای فرهنگی و ادبی، انجمنها، احزاب، جمعیتها، تشکلهای صنفی، نهادهای حرفهای، گروههایی که با هم ورزش میکنند یا در رویدادهای هنری حاضر میشوند، حلقه همکلاسیها، گروه فارغالتحصیلانی که هنوز دور هم جمع می شوند، همکارانی که با یکدیگر صمیمیت یافتهاند، و . . . ؛ هر کدام از ما در چندین نمونه از این زیرمجموعههای کوچک عضویت داریم و این دستمایه اصلی گفتگو و ارتباط میان هستههای جامعه ماست. بلكه تجربیات اخیر نشان داد خردهرسانههایی که از این روابط زاده میشوند میتوانند سریعتر و موثرتر از هر رسانه عمومی دیگر عمل کنند، مشروط بر آن که ظرفیتهای این شبکه از طریق توافق بر روی یک آرمان بزرگ به فعلیت برسد.
ما زمانی موفق به برقراری ارتباط موثر با یکدیگر خواهیم شد که در شعاری مشترک همصدا شویم؛ شعاری دقیق و عمیق که قادر به تأمین خواستههای ما باشد. بخش مهمی از توانمندیهایی که اینک در شبکههای اجتماعی ما ایجاد شده است مرهون آن است که شعار و آرمانی مشترک پیدا کرده ایم. تعادل طلايي ويژگي مهم اين شعار و آرمان است، به صورتي كه اگر بر آن بيفزاييم چه بسا كساني كه نتوانند يا نخواهند با آن همصدا شوند، و اگر از آن بكاهيم چه بسا قشرهايي كه اميدهاي خود را در آن نيابند. این بزرگترین سرمایه ماست که باید در پالایش و پاسداری از آن بیشترین دقت و همت را به کار بگیریم.
ما اگر صرفاً در یک انتخابات شرکت کرده بودیم برخورداری از حمایت اکثریت مردم برایمان کافی بود. اما در یک حرکت عظیم اجتماعی، اکثریت تنها زمانی به پیروزی میرسد که به اجماع نزدیک شود و آن گاه از مشروعیت غیرقابلمقاومت برخوردار خواهد شد که توجه خود را نسبت به دغدغهها و حقوق کسانی که امروز یا فردا ممکن است متفاوت با او بیندیشند و در اقلیت قرار گیرند به اثبات برساند.
نمیتوان از جامعهای که بخش قابل توجهی از آن دچار جبر نان و از تأمین نیازها اولیه خود ناتوان است انتظار مشارکت گسترده در فرآیند توسعه سیاسی را داشت. البته عکس این رابطه نیز صادق است و جامعهای که از آزادیها و آگاهیهای اساسی محروم شود در تأمین معیشتی که لیاقت آن را دارد نیز درمیماند و حتی در عهد درآمدهای افسانهای، به پیشرفتی بیشتر از صدقهپروری و واگذار کردن اختیار بازار و اقتصاد ملی خود به بیگانگان نائل نمیشود. ما بر این باوریم که آزادی زمانی دوام دارد که با عدالت توأم باشد. به همان اندازه که محدودیتهای جاری برای آزادی بیان و امکان برگزاری اجتماعات نگرانکننده است، وجود فقر، فساد و تبعیض در سطحی گسترده چشمانداز دسترسی به جامعهای آرمانی مبتنی بر قانون اساسی را تیره میکند، به ویژه آن که در سیاست سالهای اخیر دورنمای روشنی برای خروج از ا ین وضعیت ملاحظه نمیشود، به صورتی که وارد آمدن صدمات اساسی به تولید ملی، تداوم فعالیت سودآور اقتصادی را به یک آرزو و یافتن شغل مناسب را به دغدغه اصلی جوانان و خانوادههای آنان مبدل ساخته است.
راههای خدا متکثر است و برای دفع ظلم و استبداد و تحقق ایرانی پیشرفته، ما نباید به قدم گذاشتن در یکی از آنها یا همراهی با یکی از همفکران خود اکتفا کنیم. ما در پیوندهای خود به نظمینیاز داریم تا اگر دست تطاول و ظلم فردی یا افرادی از همراهانمان را ربود و واحد یا واحدهایی از این شبکه اجتماعی گسترده را ویران کرد، لطمهای به حیات و پویایی آن وارد نشود و با تکیه بر خرد جمعی، در هر مرحلهای از این مسیر بتوانیم اهداف پیشاروی خویش را شناسایی و با بلندترین گامها به سوی آن حرکت کنیم.
همچنین اگر در جناحی که قدرت خود را در مخالفت با مردم و خواسته های به حق آنان توهم کرده است خواستی برای برون رفت از بحران وجودداشته باشد حداقل آنچه که در این مرحله می تواند به این هدف کمک کند اقدامات زیر است:
1.تشکیل گروه حقیقتیاب و حکمیت مورد قبول همه ذینفعان در مورد انتخابات دهم ریاست جمهوری و رسیدگی به تخلفات و تقلب های انجام گرفته و اعمال مجازات برای خاطیان
2.اصلاح قانون انتخابات به صورتی که شرایط برای برگزاری عادلانه و منصفانه انتخابات و اطمینان مردم از این امر فراهم شود.
3.شناسایی و مجازات عاملان و آمران فجایعی که در حوادث پس از انتخابات بر علیه مردم صورت گرفته است در تمامی نهادهای نظامی، انتظامی و رسانهای
4.رسیدگی به آسیبدیدگان حوادث پس از انتخابات و خانوادههای جانباختگان، آزادی همه دستاندرکاران، فعالان سیاسی و نیروهای مردمی دستگیر شده، مختومه کردن پروندهها، اعاده حیثیت از آنان و خاتمه یافتن تهدیدها و آزارهایی که همچنان برای واداشتن آنان به عدم تظلم و پیگیری حقوق شان صورت می گیرد.
5. اعمال اصل 168 قانون اساسي در خصوص تعريف جرم سياسي و رسيدگي به جرايم سياسي با حضور هيئت منصفه
6. تضمين آزادي مطبوعات، تغيير رفتار جانبدارانه صدا و سيما، رفع محدوديتهاي اعمال شده براي برخورداري احزاب، گروههاي سياسي و نگرشهاي مختلف از ارائه ديدگاههاي خود در رسانهها، به ويژه صدا و سيما و اصلاح قانون رسانه ملی به صورتی که رسانه ملی نسبت به اعمال خلاف قانون خود پاسخگو قرار گیرد.
7.به فعلیت درآمدن ظرفیت های ایجاد شده در قالب تفسیر اصل 44 قانون اساسی برای ایجاد رسانه های شنیداری و دیداری خصوصی
8. تضمين حق اساسي مردم در تشکيل اجتماعات و راهپيماييها با اعمال اصل 27 قانون اساسي
9.تصویب منع مداخله نظامیان در امور سیاسی و جلوگیری از دخالت نیروهای مسلح در فعالیتهای اقتصادی
ما در راهی پر از نورانیت وارد شدهایم که از هم اینک سالخوردگان را جوان و جوانان را پخته کرده است. برای خود و شما در این مسیر از خداوند یاری میطلبم و امیدوارم با همکاری و همراهی همه دلسوزان نظام و انقلاب اهداف ملت در هر مرحله از این مسیر روشن و محقق شود.
27 سال سن دارم و فعلا فارغ التحصیل
کارشناسی ارشد اقتصاد از دانشگاه تهران. درباره اقتصاد، سیاست وموضوعات اجتماعی می نویسم؛ همچنین به دین پژوهی، فلسفه و نگریستن به زندگی و مسائل پیرامون آن از این دریچه علاقمندم. خرسندم که دقایقی از وقت خود را به خواندن اینجا اختصاص داده اید