پنجشنبه، مرداد ۸

اقتصاد ایران در آستانه سقوط

150 شرکت بزرگ ایرانی اعلام ورشکستگی کردند، این تیتر روزنامه اعتماد ملّی پنجم مرداد ماه بود. بحث سقوط (Collapse) اقتصاد ایران بعد از درنوردیده شدن مرزهای کشور توسط بحران جهانی مدّتی است که در بین کارشناسان اقتصادی کشور مطرح است. امّا ظاهراً آنچه در حال وقوع است ابعاد بحرانی بزرگتر از حد تصوّر برای اقتصاد ایران را خبر می دهد.

ایران خودرو پس از 50 سال ورشکسته شد، اغلب شرکت های صنعتی و معدنی زیان ده شده اند، وضعیت متغیّرهای اقتصاد کلان بسیار نگران کننده به نظر می رسد. IMF رشد اقتصادی ایران را برای سال 2010 میلادی 5/. درصد پیش بینی کرده است. طبق پیش بینی ها قیمت نفت به مرز بحرانی خود برای اقتصاد کشور رسیده است و در صورت ادامه روند نزولی دیگر اداره کشور ممکن نیست. این روزها ایران درگیر کش مکش های سیاسی است و کمتر کسی توجه دارد که چه قرار است به سر اقتصاد و معیشت مردم بیاید. در روزگاران وفور درامدهای نفتی هیچ استراتژی در کشور برای پس انداز آن درامدها برای روزهای نداری و تنگدستی وجود نداشت و هیچ سرمایه گذاری زیربنایی که بتواند رشد و اشتغال پایدار برای کشور به ارمغان بیاورد انجام نشد. امروز کشور در لبه یک پرتگاه اقتصادی است. فارغ از این که برنده یا بازنده این دعواهای سیاسی کدام گروه باشد به نظر می رسد اگر تمهیداتی برای مهار بحران اندیشیده نشود ناآرامی ها و شورش هایی عظیمی تمام کشور را در نوردد؛ این بار نه از جنس دموکراسی خواهی بلکه از جنس مطالبه نان شب و این دیگر با آن کمی فرق دارد. هر چند که بحران های سیاسی موجود هم بر این فضای رکود کسب و کار در کشور دامن زده است.

در این وانفسا اجرای طرح تحوّل اقتصادی توسط محمود احمدی نژاد یعنی تیر خلاص بر پیکر حاکمیت، مگر این که عقلای قوم از خواب خرگوشی برخیزند و جلوی محمود را بگیرند و الّا اینجا دیگر آخر خط است.

سه‌شنبه، تیر ۳۰

توسعه سیاسی یا اقتصادی ؟

در دوران هشت ساله پس از انتخابات دوم خرداد که اصلاحات نامیده می شود! بحثی بین روشنفکران در جریان بود که توسعه، سیاسی اش خوب است یا اقتصادی اش ؟ به عبارت دیگر اول کدام باشد بهتر است. عده ای بر این بودند و عده ای بر دیگری. من در آن دوران جز دسته ای بودم که می پنداشتم توسعه اقتصاد بر سیاسی مقدم است و تا این اواخر (یک ماهه گذشته) هم بر این رای بودم.

منتهی یک ماه است که نمی فهمم چه اتفاقاتی در حال وقوع است. کودتا شد ، کشتند ، گرفتند ، این کشور دیگر جمهوری نیست ، دیگر نمی شود حرف زد ، دیگر حتی نمی شود ساکت بود باید حتما تعریف کرد ، دیگر ... تمام این اتفاقات به سرعت برق افتاد.

بعضی وقت ها فکر می کنم که تمامش خواب است، یک کابوس سیاه، یک خواب آشفته که وقتی از آن می پری خدا را شکر می کنی که خواب بوده.

نه، تمام نمی شود. ظاهرا واقعیت است، با دیگران هم که صحبت می کنم می بینم آن ها هم این اتفاقات دارد برایشان می افتد، تمام مردم ایران به استثنا عده ای قلیل یک ماه است در بهت و حیرت اند. انگار هنوز نفهمیده ایم چه شد، چرا اینجوری شد، "م" دیگر کیست؟ این ها کی هستند ، از کجا آمده اند....آخر چرا ؟!!!!!

این حوادث تلخ سبب شد که حتی هاشمی رفسنجانی هم احساس کند کفه این طرف سنگین تر است و پشت پا بزند به منافعی که می توانست با باقی ماندن در اردوگاه قدرت کسب کند ولی از آنجا که فردی است عاقل و سیّاس خوب تشخیص داد منافعش در کجا بهتر تامین می شود و حساب خود را از کودتاچیان جدا کرد. این یعنی بنیان این حاکمان سست است چنان سست که هاشمی هم عطای قدرت را به لقایش بخشید.

... کاری ندارم، سیر این حوادث سبب شد که بپذیرم در کشوری که ساختار متصلّب سیاسی دارد توسعه مفهومی ندارد. یک مطالعه تاریخی انجام دادم، نتیجه آن بود که به جز چین هیچ کشور دیگری به توسعه یافتگی اقتصادی با سیستم دیکتاتوری نرسیده است. هر چند اگر بتوان بر رشد سریع اقتصادی چین نام توسعه یافتگی گذاشت. چون شخصا زندگی در تاجیکستان را به چین ترجیح می دهم حتی اگر نرخ رشدش سه رقمی شود.

اروپا وقتی قدم در راه انقلاب صنعتی گذاشت که دین را به جایی که باید می فرستاد، فرستاد. سایر تجربه های تاریخی هم گویای همین واقعیت هستند. ژاپن، اروپای شرقی، آمریکا و... . به جز کوتوله هایی کم خرد که امروز در برخی کشورهای دیکتاتوری حکم می رانند تمام زمامداران دنیا به این امر بدیهی رسیده اند که بدون در نظر گرفتن سرمایه های اجتماعی کشورشان، ارتقا آن، احترام به کرامت انسان، نظر شهروندان و نظارت ایشان بر قدرت توسعه امکان پذیر نیست. با دیکتاتوری نمی توان به توسعه اقتصادی رسید.

در یک کشور مادامی که مردم ارزششان در حد خس و خاشاک باشد صحبت از توسعه اقتصادی و رفاه بیشتر در حکم بیان گل واژه هایی بی معنی است.

پنجشنبه، تیر ۲۵

تولید ثروت ملی در یک کشور

تولید ثروت ملی هدف نهایی تمامی سیاست گذاری های بلند مدت و میان مدت یک کشور است که در برنامه های توسعه و سایر جهت گیری ها خود را نشان می دهد. تا کشوری به سطحی مناسب از تولید ثروت نرسد نخواهد توانست رشد اقتصادی پایدار و رفاه ملی را تجربه کند.

امروز در ایران تفکری در حال نشو و نما می باشد که صاحبان آن می پندارند با بخشنامه، توصیه، 16 ساعت کار در روز و مطالب استوار بر پوپولیسمی از این قبیل، می توان رفاه را برای کشور به ارمغان آورد، زندگی مستضعفین یعنی بخش عظیم مردم ایران را بهبود بخشید، کدخدای جهان بود و...

در دوردست ها بودند افرادی مانند استالین، موسیلینی و... که می پنداشتند این گونه می توانند جامعه خود را به سمت توسعه رهنمون سازند ولی ایران امروز دارد این گونه تفکرها را در عمل زمامداران خود احساس می کند.

واقعا چگونه می توان به تولید ثروت ملی پایدار و نهایتا رفاه رسید؟ چه مولفه هایی لازم است تا کشور به این مرحله برسد ؟

نگاهی به تچربیات کشورهایی که از توسعه نیافتگی به مرحله توسعه یافته رسیده اند مانند کره جنوبی، ده مولفه اساسی را روشن می کند.

این ده مولفه اساسی که لازمه تولید ثرت ملی برای یک کشور است عبارتند از :

1. ‌هم‌پوشاني فرهنگ ملي با توليد ثروت

2. اقتصادگرايي به جای سیاست گذاری ميان عموم مدعيان قدرت

3. عبور از مرحله تامين امنيت داخلي و خارجي

4. رقابت اقتصادي

5. صنعتي شدن

6. وطن‌دوستي

7. بسط فضاي علني مناظره درباره سياستگذاري‌ها

8. ايجاد و تقويت طبقه متوسط

9. نظام آموزشي و پژوهشي رقابتي

10. روابط بين‌المللي مبتني بر اختلاف و نه تعارض

اگر کشوری این ده اصل لازم را فراهم آورد و در جهت تحقق آن ها تلاش کند نتیجتا تولید ثروت ملی مورد انتظار خواهد بود، در غیر این صورت انتظار رسیدن جامعه به رفاه اقتصادی دیدن پنبه دانه در خواب خواهد بود.