یکشنبه، آذر ۲۹

تیتو و ریس دفتر جاسوسش

تکرار تاریخ و درس نگرفتن از آن داستانی است که همه ما انسان ها به ویژه حاکمان و سلاطین با آن خو گرفته ایم و همین امر سبب شده تاریخ در دور تکرار باشد.

حکایتی جالب از ژنرال یوسیپ بروز تیتو رئیس جمهور یوگسلاوی سابق نقل می کنند. روزی بر اثر یک اتفاق وی متوجه می شود رییس دفترش که بیش از هر کس دیگر معتمد وی بوده، جاسوس است. دستور بازداشت وی را صادر و شخصا از وی بازجویی می کند. متن سئوال و جواب هایی که در این بازجویی بین تیتو و جاسوس رد و بدل شده بسیار جالب است.

جایی تیتو از رییس دفتر سابقش می پرسد که: " ما فقط یافته ایم که تو جاسوسی و با سرویس های خارجی در حد بسیار بالایی همکاری و ارتباط داری ولی هیچ سند و مدرکی از تو مبنی بر اینکه تلاشی برای خروج اطلاعات از کشور داشته باشی پیدا نکرده ایم."

متهم به جاسوسی در پاسخ می گوید " ژنرال، شما درست می گویید برای اینکه من این کار را نکرده ام."

تیتو می پرسد : " پس وظیفه تو چه بود، من که مانند چشمان به تو اطمینان داشتم و تو را رییس دفتر خو قرار داده بودم در این چه چه وظیفه ای داشتی؟ چه می کردی؟"

وی پاسخ می دهد :"من فقط یک وظیفه داشتم، حقایق را در نظر شما قلب کنم، آن گونه که دوستان و دلسوزان کشور و خودتان را دشمن و دشمنان کشور و خودتان را دوست بپندارید، سپس نظر و ذائقه شما را به گونه ای هدایت کنم که افراد بی صلاحیت را بر مسندهای مهم کشور منصوب کنید."

....همین

۱ نظر:

Unknown گفت...

این داستان خیلی جالب است. من آن را از کسی شنیده بودم ولی جزئیات یا اسم دقیق شخص را نمی دانستم. نکته جالب این داستان این است که اگر با این دیدگاه به وضعیت ایران نگاه کنیم، دلایل بدبختی و مشکلات ایران مشخص می شود. افرادی که در پستهای غیر تخصصی خود ، همه چیز را به گند می کشند. بسیار ممنون می شوم اگر لینک یا فایل یا هر جزئیاتی دراین مورد می دانید ، برای من ارسال کنید. باز هم بابت مطلب جالبتان ممنون و سپاسگزار